Thursday, February 13, 2014
کيسه بوکسی برای نوخاستگان / مقاله / اسماعیل نوری علا
سه هفته
پيش، دوازده سازمان کوچک و بزرگ سکولار دموکرات انحلال طلب، مشترکاً، بيانيه ای را
منتشر کردند، در اعتراض به دستگيری آقای مهندس حشمت طبرزدی و بيان اينکه اين
دستگيری می تواند در راستای خالی کردن ميدان برای فعال شدن مدعيانی بکار رود که
اخيراً، در خارج کشور و به نام او، ذکر ضرورت «تابعيت سکولار دموکرات های خارج از
رهبری داخل» را دم گرفته اند.
اين
بيانيه بر روی حدود 20 سايت قرار گرفت.(1) نسخه ای از اين بيانيه نيز بوسيلهء آقای
کورش اعتمادی (از اعضاء يکی از سازمان های امضاءکنندهء بيانيه) برای سايت «ايران
پرس نيوز» فرستاده شد. مدير سايت، روزی پس از انتشار آن، به آقای اعتمادی اطلاع
داد که برخی از دوستان اش، از جمله آقای اردشير زارع زاده از کانادا، در مورد درج
بيانيهء مزبور در سايت مزبور به ايشان تاخته اند و ايشان هم مجبور شده است این
اطلاعیه را حذف کند.
متعاقب
اين خبر، از چند منبع ديگر خبر رسيد که اعضاء تشکيلات جديدی که «شورای جبههء
دموکراتيک ايران در برون مرز» نام گرفته و آقای عباس خرسندی رياست آن را بر عهده
دارد و آقای زارع زاده نيز عضو آن است، برخی از مديران سايت ها را تهديد کرده اند
که اگر مطالبی از اعضاء «جنبش سکولار دموکراسی» را منتشر کنند کمک های مالی خويش
به آنها را قطع خواهند کرد. و نمونه اينکه، برای نخستين بار در سال های اخير، جمعه
گردی هفتهء پيش من در سايت ايران پرس نيوز منتشر نشد.
البته،
نه من هرگز متقاضی انتشار نوشته هايم در آن سايت بوده ام و نه فکر می کنم که تصميم
مدير يک نشريه را در مورد آنچه متشر می کند يا نمی کند بايد مورد اعتراض قرار داد.
اما آنچه برايم اعجاب آور است واکنش کسانی است که اين روزها به نام مهندس طبرزدی
مشغول شلوغ کردن فضای خارج کشور و حمله به سکولار دموکرات هائی هستند که معتقدند
فرو نهادن استقلال کار و تابعيت از رهبری داخل کشور (که البته هنوز موجوديت خود را
اعلام نکرده) نتيجه ای جز نابودی اين جنبش در خارج کشور ندارد.
آنها
کار سانسور «دگرانديشان» را از همين خارج کشور و سايتی بی هيچ بنيهء مالی مستقل
آغاز کرده اند تا نمونه ای از رفتارهای «اخلاقی» خود را نشان داده باشند.
سخنرانی در کلن آلمان
در اين
ميان، روز تظاهرات عليه حکومت اسلامی در 20 بهمن ماه هم فرا رسيد و ديدم که، در
شهر کلن آلمان، آقای عباس خرسندی هم به ميدان آمده و سخنرانی کرده و در آن سخنرانی
اعلام داشته که در 35 سال اخير عمليات کل اپوزيسيون خارج کشور بی فايده بوده است، و
همين مبارزان داخل کشور را مصمم کرده است تا کنترل کار خارج کشوری ها را در دست
گرفته و به فعاليت های بیهودهء آنها معنا و راستا بدهند و در اين زمينهء «استراتژی
مبارزاتی» خارج کشوری ها را هم در چهار راستای مطالبه محور از حکومت اسلامی تعيين
کرده اند.(2)
البته
از امثال آقای خرسندی نمی توان انتظار داشت که بتواند درک کند که اتخاذ «استراتژی»
عموماً پس از تعيين «هدف» مبارزه می آيد و نمی توان بدون توضيح «هدف» به طرح
«استراتژی برای وصول به آن هدف» پرداخت. و بر اساس اين بی خبری است که ايشان، به
نيابت مبارزان داخل کشوری که گويا اخيراً حوصله شان از بی عملی مبارزان خارج کشور
به سر آمده و پا به ميدان مديريت و کنترل خارج کشور نهاده اند، بی آنکه از هدف
مذاکره (مثلاً، اصلاح يا انحلال رژيم) ذکری کنند، به تعيين استراتژی مبارزه
پرداخته و اين وسط معنای استراتژی را هم گم کرده و يک سره به ارائهء تاکتيک های
مطالباتی چهارگانه ای پرداخته اند که هيچ دليلی برای گزينش اين چهار مطلوب نيز
اراده نشده است.
جنبش
مستقل سکولار دموکرات خارج کشور، که هدف خود را «انحلال حکومت اسلامی و استقرار
حکومتی سکولار دموکرات در ايران» اعلام کرده و، در راستای رسيدن به اين هدف، به
طرح استراتژی ِ «ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات» پرداخته و تعيين تاکتيک ها را
هم بر عهدهء آن آلترناتيو نهاده و، بمنظور جلوگيری از تفرقه، خود در آن دخالت نمی
کند، می داند که حذف «هدف»، و آنگاه ادعای طرح «استراتژی»، و سپس مطرح کردن تاکتيک
های مبارزاتی بجای آن، همواره شيوهء کار اصلاح طلبانی بوده است که با هزار چهره
برون می آيند تا به آلوده کردن فضای اپوزيسيون بپردازند.
البته هيچ
کدام از اين اتفاقات بی پايه واجد اهميت خاصی نيستند. جريان « سکولار دموکرات انحلال
طلب» سال ها است که، در مسير مبارزه با جريان تعميرکار موسوم به «اصلاح طلب»، پيه
همهء اين اعوجاج ها و بيهوده گوئی ها را به تن ماليده و فکر می کند که تجربهء 35
سالهء ايرانيان نشان داده است که اصلاح طلبی در همهء اشکال خود هرگز نتوانسته به
مشروعيت بخشی و تعمير و بزک اين رژيم منحوس کمکی کند. اما گاه درد از جای ديگری هم
آغاز می شود که بد نيست به آن هم اشاره ای کنم.
داستان کم زوری سکولار
دموکراسی
روز بعد
هم، در حال تفرج در سايت های اغلب خنده آور حکومت اسلامی، گذارم به سايت شديداً
بنيادگرای «صراط نيوز»، و مطلبی با تيتر «وقتی سکولار در ایران به زانو
در می آید»،
افتاد(3). بالطبع اين تيتر مضحک مرا مشتاق خواندن خبر کرد و ديدم نوشته است:
«وب سایت ضد انقلاب ِ "ایران پرس نیوز" در نوشتاری به تبیین چگونگی استمرار جمهوری اسلامی در طی 35
سال گذشته پرداخت. این وب سایت با عنوان "زور سکولار به جمهوری اسلامی نمی
رسد" نوشت: «برخی از فعالان سیاسی در برون مرز از چندی پیش، گفتمان
سکولارخواهی را به عنوان سلاح بُرنده ای در برابر حکومت حاکم بر ایران مطرح نموده اند و گِرد آمدن به
دور این محور را راهکار براندازی و یا جایگزینی جمهوری اسلامی می دانند. این
گرامیان، بر این باورند که سکولاریسم گمشده جامعهء ایرانی در عصر کنونی است.» این نوشتار، در ادامه، با اعتراف به شکست اهداف و شیوه های ضد انقلاب برای دشمنی با کشورمان
متذکر شد: «مسئله در اینجاست که کسانی که در پی ایجاد جبههء سکولار دموکرات ها هستند، از پدیده هایی که می توانند پیامد
حذف جمهوری اسلامی باشند می خواهند به عنوان ابزار مبارزه بهره بگیرند و با آن
نظام حاکم را سرنگون کنند. به عبارتی دیگر، اینان هدف را به جای وسیله نشانده اند.
اهدافی را که امکان دستیابی و نهادینه کردن آنها در کشور وجود ندارد و جذابیت و
توان کافی برای همراه نمودن عموم جامعه را با خود ندارد.» وب سایت ایران پرس نیوز در ادامه نوشت: «...باورهای مذهبی در
درازای سده های طولانی در میان مردم ایران ریشه دوانده و نه تنها در میان عوام که
در نزد برخی خواص هم به عنصری موثر و تعیین کننده تبدیل شده و هنوز ماهیت این
نظام، تشیع است...» این نوشتار در خاتمه نیز
تاکید می کند: «در ایران، سکولار توان لازم برای اینکه به عنوان بستری مناسب جهت
رویارویی با جمهوری اسلامی بکار گرفته شود را ندارد».
سخت
مشتاق شدم که ببينم اين فرمايشات عجيب غريب را، که شباهت بسياری به نوشته های حسن
رحيم پور ازغندی، عضو شورای انقلاب فرهنگی اسلامی، دارد چه کسی نوشته است. پس به
سايت مزبور رجوع کرده و دربا کمال حيرت ديدم که مقاله را آشنای جوان چند سال
اخيرم، آقای شاهين نژاد، نوشته است.(4)
از فردوسی تا نفت و سياست
اين
روزها حکايت آقای نژاد برای من سخت پيچيده شده و هر روز پيچيده تر هم می شود.
ايشان با نوشتن کتابی در مورد دلايل شکست ساسانيان از نومسلمانان آمده از نجد
عربستان مطرح شدند و چون تحصيلات نفت داشتند ابتدا به شرح مسائل نفتی در تلويزيون
پارس پرداختند و سپس پا به کار اظهار نظرهای سياسی گذاشتند. تا اينجايش به من
مربوط نبود. اما آشکار است که وقتی از نفت سخن بگوئی ناگزيری وارد حوزهء سياست هم
بشوی؛ و چون به اين حوزه گام نهادی بايد در مورد مسائل مختلف آن، مثلاً مسئلهء رنگارنگ
بودن جمعيت کشورمان از لحاظ قومی و مليتی و زبانی و فرهنگی و دينی، نيز موضع
بگيری.
ماجرای
من با ايشان از آنجا آغاز شد که من سلسله مقالاتی در مورد راه های «جلوگيری از
بازتوليد استبداد در ايران» نوشتم و، با ادعای اينکه هيچ کشور دموکراتيکی در جهان
نيست که ساختار «فدرال» نداشته باشد (حتی اگر اسم اش کشور پادشاهی سوئد باشد)، اين
نکته را بيان کردم که اگر مسئلهء قوميت ها (يا به قول اشتباه خود آنان، مليت ها)
پيش از فروپاشی حکومت اسلامی حل نشود، آينده نشانه های هولناکی از جنگ های داخلی و
تجزيهء ايران را به نمايش در خود دارد. اعتقاد من اين بود که برقراری يک نظام
فدرال، حاوی يک حکومت مرکزی با وظايف سراسری و مجموعه ای از حکومت های خودگردان
استانی، هم می تواند مشکل مردمان گوناگون ايران را حل کند و هم ماشين بازتوليد
استبداد را از کار بياندازد. با انشتار اين مقالات، آقای شاهين نژاد طی يادداشتی نظر
دادند که سخنانم، بخصوص در مورد مسئلهء فدراليسم، بيشتر می تواند به تجزيهء ايران
بيانجامد تا حفظ وحدت آن و من در زيرساخت اين اظهار نظر گرايشات مهلکی از شوونيسم
را تشخيص دادم اما چون حوصلهء درافتادن با اطن مقولهء کهنه وکهنه شده را نداشتم،
پاسخکی به ايشان دادم و اين ماجرا معلق باقی ماند تا اينکه هنگام شرکت در برنامه
های آقای ميبدی در تلويزيون پارس آگاه شدم که ايشان خود ر به شاهزاده رضا پهلوی
رسانده و سپس تر هم ديدم که به شورای ملی آقای رضا پهلوی پيوسته و تعزيه گردان
کنگرهء پاريس آن هم شده است.
البته اينکه
يک جوان کتاب خوانده و مطلع به يک تشکيلات سياسی بپيوندد حتماً حادثهء ميمونی است
و وجود آدم هائی چون آقای شاهين نژاد، که در برنامه های تلويزيونی آن روزها شماتت
گر کسانی شده بود که به «شورا» نپيوسته و يا از آن انتقاد می کردند، خود نشانهء ای
از انسجام معنوی شورا محسوب می شد. ما از دور ايشان را در موارد متعدی نشسته در
کنار شاهزاده پهلوی و بيانگر بليغ نيات ايشان و شورا ديديم اما، تا بيائيم با اين
موقعيت نوين ايشان خو کنيم، در يافتيم که ايشان از شورا کناره گرفته اند بی آنکه
در هيچ کجا توضيحی روشن در مورد اينکه چرا به چنين تصميمی رسيده اند داده باشند.
من هنوز هم از دلايل واقعی کناره گيری ايشان از شورا بی خبرم.
حرف کهنه در ادعاهای جديد
اما دو
هفته ای است که ديده ام آقای شاهين نژاد در مقام جديدی تجديد ظهور کرده و حال،
بعنوان يک تاريخ دان فرهنگ ايران شناس که برای سياست گران پيامی آورده، سخن می
گويد و می کوشد تا نظرات ظاهراً جديد خود را به ديگران هم القاء می کند. نظريهء سرم
بندی شدهء اخير ايشان «ايران گرائی» نام گرفته است و چنين توضيح می دهد که برای
نجات ملت ايران از شر حکومت اسلامی، ما بايد بر «ايرانيت» و «هويت ايرانی» خود
تکيه کنيم و لاغير.
تا
اينجای داستان ايشان همان سخنی را مطرح می کنند که خانم ميرزادگی، و من هم در رکاب
شان، سال ها و بارها بر آن تأکيد کرده ايم و من، بعنوان يک سکولار دموکرات که
شناسنامه ام را در «پيمان نامهء عصر نو»(5) يافته ام، مشکلی با آن ندارم. يعنی فکر
می کنم که جوان ايرانی هوشمندی به يک «نظريهء سياسی ـ فرهنگی» ظاهراً نو رسيده است
و لابد می خواهد از اين پس تا حد ممکن ديگران را هم به دور اين علم جمع کند. اين
کار چه عيبی دارد؟ اگر هدف منحل کردن حکومت اسلامی است، بقول حافظ «از هر کرانه
تير دعا کرده ام رها / شايد از اين ميانه يکی کارگر شود».
اما
گويا آقای نژاد اکنون با چند تاکتيک تازه به ميدان درآمده اند و، مثلاً، با ادعای
اينکه مکتب اختراعی شان جديد است و بی سابقه، برای نشان دادن اهميت اين مکتب به
جستجوی حريف قدری برآمده اند تا با خرد و خاکشير کردن آن، خود به مرکزيتی و جائی دست
يابند. و اين حريف که هيچ کاری هم به ايشان نداشته چيست جز سکولار دموکراسی؟ لذا،
ايشان به اين فکر افتاده اند که بهتر است بگوئيم که نبايد فريب «خواستاری حکومت
سکولار دموکرات» را خورد و راه حل برانداختن حکومت اسلامی تأکيد بر «ايران گرائی» بعنوان
«گفتمان غالب» است.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment